کمندکمند، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ماه من

تولد کیمیا شیطنتهای کمند

1392/11/21 15:00
362 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه سیزده آبان تولد کیمیا بود که امسال هیچگونه جور نشد که تولد بگیریم برا همین همون روز دوشنبه که کیمیا از مدرسه اومد خوابید وبلند شد درساشو خوند تا منصور امد و رفتیم کیک وشمع گرفتیم و کمی تنقلات تولدی(چیپس وپفک) ورفتیم سمت لواسون ویه تولد چهار نفره گرفتیم ولی چی بگم از تولد که از دست کمند عشقم نفهمیدیم چه کردیم وچی خوردیم چیپس وپفک که یواشکی وبا اعمال شاقه خورده شد چون ضرر داره (البته برای کمند نه ما) کیک وعکس که دیگه خودتون اگر تجربه داشتن یه کودک یکسال ودوماهه روداشته باشین میدوننین چی میگم خلاصه باتمام شیطنت های کمند به هممون مخصوصا کیمیا خوش گذشت وبراش کلی سورپرایز بود چون تا به حال تجربه یه تولد چهارنفره خانوادگی رو نداشته .چهار شنبه هم شب سال عمه منصور دعوت بودیم که رفتیم کمند و گذاشتیم خونه مامان اینا وخودمون رفتیم ووقتی برگشتیم کمند انگار نه انگار که ما اومدیم یه خنده ای کرد وبه بازیش ادامه داد ولی تا صدای کیمیا رو شنید از جاش بلند شد ودوید ورفت توی بغل کیمیا .پنجشنبه شب هم رفتیم خونه نفیسه اینا وبابا ها رفتند فوتبال وقرار شده تاوقتی هوا سرده دیگه پارک نریم وهر هفته خونه یکی باشیم یکشنبه نوزده ابان هم بعد از یک ماه گشتن واکسن آنفولانزا رو بالاخره زدیم ولی برای کمند یک ماه دیگه باید دوباره بزنیم چون دکتر ش گفت برای این سن نصف واکسن ومیزنن ونصف دیگه ماه بعد .تقریبا ده روز پیش کمند رفت تو آشپز خانه مشغول شیطونی که تا اومدم برم بگیرمش پام خورد به مبل وخیلی درد گرفت وفکر کردم امروز خوب میشه فردا خوب میشه دیدم نخیر .....خلاصه شب تاسوعا رفتیم بچه ها رو گذاشتیم خونه مامان  اینا ورفتیم بیمارستان که منجر شد به آتل بستن انگشت کوچیکه پام  .از کمند بگم که تقریبا حرف زدنش داره کامل میشه البته نه واضح بلکه به زبون خودش ولی حرف خ  روخیلی دقیق وزیبا میگه ولی وقتی میگیم بگو خاله میگه آله .مامان جون ومیگه مامان اون دندون اسیای دوم هر دوطرف در اومده یه چند روزی بی تابی میکرد وشیشه وپستونکاشو میکشید به لثه هاش وتوخوابم خیلی نق میزد که خدا رو شکر الان دوباره آروم وخوب شده ولی تا بخواین شیطون.......

 کمند و کیمیا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

هنگامه
29 آبان 92 12:25
سلام ریحانه جونم . آخجون مرسی از عکسهای کیمیای مااااااه . کیمیا جونم تولدت مباررررررررک آخی کمند شیطون بلا پای مامانی رو اوف کردی . وااااااای ایول دختر زرنگ شروع به حرف کردی . بووووووس ریحانه جون علی دیروز از داروخانه داخل توانیر آمپول آنفولانزا رو گرفته (اسم داروخانش رو نمیدونم پایین تر از داروخانه توانیر است) البته زنگ بزن چون میگفت سهمیه ای دادن و خود ما ۴ تاش رو گرفتیم اگه نداشت بهم بگو علی میگفت یه داروخانه توی سردار جنگل هم داشته
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزمفعلا یه داروخانه ثبت نام کردیم قرار تا شنبه بهمون بده.اگه نداد اون جا هم سر میزنم.
مامان الناز
30 آبان 92 16:26
عزیزم تولدت مبارک
مامان سپهر
1 آذر 92 0:19
...........
گلهای زندگی من
2 آذر 92 16:28
عزیزای دلم هزار ماشالله
مامان پرنیان
3 آذر 92 10:41
خدا دخملای گلت و حفظ کنه
فاطمه
10 آذر 92 12:53
اتفاقی اومدم اینجا البته دوستای مشترکی داریم عزیییزززززم چه گل دختر کوچولویی تولد دختر بزرگه هم مبارک باشه انشالله همیشه تو زندگیش موفق باشه و خدا سایه پدر و مادرشو براش حفظ کنه
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
ممنون که بهمون سر زدی بازم بیاین پیشمون
دختری
15 آذر 92 14:05
سلام عزیزم خوشحال میشم به منم سربزنی..
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
ممنون که به ما سرزدینچشم حتما بهتون سر میزنیم
ارغوان
2 دی 92 16:12
تولد کیمیا جون مبارک ...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد