کمندکمند، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ماه من

شروع تعطیلات ما

1393/3/24 16:28
1,143 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر همگی دوستان مهربان .

سلام به کیمیا وکمند گلم

خیلی وقته ننوشتم اصلا نمیدونم تا کجا نوشتم چون نی نی وبلاگ هم نمیدونم چیکار کرد که ترتیب پستام وتاریخاشون جابه جا شد و نمیتونم حتی از روی تاریخ هام متوجه بشم تا کی نوشته بودم ولی خوب فکر کنم تا موقع تعطیل شدن مدرسه ی کیمیا برا ی شروع امتحانات پایان ترم نوشته بودم. بگذریم......

کیمیا جونم امسال به خاطر مسابقات جام جهانی امتحانات زودتر شروع شد .یعنی تو اردیبهشت ماه شروع وسیزدهم خرداد تموم شد که توی این مدت به خاطر شیطنت های کمند بلا معمولا عصر ها میبردمش پارک ویا اینکه به بابا منصور میگفتم زودتر از سر کار بیاد ومیرفتیم پاساژ گردی بدون هدف که کیمیا بتونه درساشو توی آرامش بخونه  دراین میان که امتحان داشتی یه شب هم همگی رفتیم برج میلاد که شب نجوم برگذار میشد که کیمیای عزیزم عاشق نجوم وستاره وکهکشان و...هستی

دانشجوهای نجوم لباس های مبدل دانشمندان را به تن کرده بودند.

ایشون هم خیام که کمند تا چند روز بعد می گفت:بریم خیام بریم خیام

ایشون هم کوپرنیک ستاره شناس بزرگ

اینم شطرنج برج میلاد

 

خلاصه که دوهفته امتحانات به خوبی وخوشی تموم شد وشما عزیز مامانی کلاس هفتم رو هم با معدل 20 به پایان رسوندی وباز هم باعث افتخار من وبابامنصور شدی.همیشه موفق باشی عزیز دلم بوسطبق سنوات گذشته شبش رفتیم فشم ویه جشن کوچیک چهار نفره گرفتیم که هم خستگی شما در بره وهم خودمون یه آب وهوا عوض کرده باشیم .کمند که اینقدر خوشحال وشاد شده بود همین طور به رودخونه نگاه میکرد وباذوق میگفت دریا ومام همه باید تایید میکردیم که ببببلللههه دریاااااااا و فرداش هم که دوره ی مهمونی خاله ها منزل مامان جون بود ورفتیم خونه مامان جون ولی ما زودتر بلند شدیم وآمدیم خونه که کارهای پیک نیک فردارو بکنیم فرداش صبح ساعت 8 صبح به طرف کاروانسرای دیر گچین به همراه عمو حسین وعمو امیر از دوستان دبیرستان بابا منصور راه افتادیم واز این محل تاریخی دیدن کردیم وهمانجا نهار خوردیم وبرگشتیم که چقدر اون روز به ما خوش گذشت و همین طور به شما دوتا گلم .کمند قشنگ راه میرفتی و  ازمون میپرسیدی دار ی چی کار میکنی؟واین جمله رو اینقدر با لهجه ی قشنگی میگفتی که عشق میکردم .

اینجاهم پشت بام کاروانسرا

شنبه صبح هم به طرف شمال حرکت کردیم وسه روز و شمال بودیم وشما عشق دریا وماسه بازی وکیمیا هم بازی وتفریحای مخصوص خودش .اتفاق جدیداین مسافرت این بود که برای اولین بار سوار تله کابین کردیمت چون دفعات قبل میترسیدیم تغییرات فشار جوی برات خوب نباشه ...شمام خیلی از تله کابین خوشت آمده بود وکلی خوشحال بودی

اینم ویلای شمال باباجون

اینم کیمیا عاشق پاراسل

 

وقتی هم که برگشتیم یه روز رفتیم منزل مامان جون شمسی وشبش هم با پسر عمه ودختر عمه های بابا منصور رفتیم پارک وفرداشم با خاله نجمه اینا رفتیم فرحزاد واین برای شما یعنی کلی تفریح وبازی وشیطونی کردن البته که مابینش هر شب من وبابا منصور میرم دنبال دیدن خونه که اگر خدا بخواد یه تغییری وتحولی تو خونه بدیم .امیدوارم خونه مورد نظرمون پیدا بشه.امیدوارم. کمند عزیزم پدر بزرگ ومادر بزرگ هاتو کاملا میشناسی ودایی ها خانواده هاشون عموها وخانواده شونو کاملا میشناسی و میتونی تشخیص بدی که هرکدوم از بچه ها به کدوم خانواده است .خیلی قشنگ وجالب با بچه های دیگه به خصوص بچه های بزرگتر از خودت بازی میکنی .توی دل بردن از همه هم که فوق العاده مهارت داری .خلاصه اش که یه جگری شدی که نگو ونپرس .کمند عزیزم صحبت کردنت کامل شده وخیلی راحت وخوب جمله ها رو میگی .مثلا هروقت لباستو عوض میکنم میای میگی اییا (کیمیا)خوشگل شدم ؟باباخوشگل شدم؟هر موقع بابا منصور میاد وصدای آسانسور رو که تو طبقه یمون میایسته میشنوی میگی منصور اومد منصور اومد .عاشق اینی که کیمیا از مدرسه بیاد ومقنعه اشو سرت کنه وبشینی نهار بخوری که به مقنعه هم میگی کلاه.تمام حروف رو کامل وخوب میگی فقط به کیمیا میگی اییا ولی (ک ) های دیگه رو چه اول وسط یا آخر کلمه باشه رو خوب ادا میکنی .به ماکارونی میگی ماکارون. غذا خوردنت هم گاهی خوب وگاهی بد .دیگه هیچ جور هم توی صندلی ماشینت نمیشینی که آخر سر بعد از دوماه کلنجار رفتن باهم شما پیروز شدی وما دیگه صندلی رو از تو ماشین برداشتیم چرا که میرفتی روی دسته اش مینشستی وخطرناک تر بود.

اولین باری که موهاتو اینجوری بافتی

کمند شیطون درحال بالا رفتن از تختش

همیشه نگرانتون مامان ریحانه -بابامنصور

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نگارین(عروس دلشکسته)
15 تیر 93 20:57
خصوصی داری عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد