کمندکمند، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ماه من

نوروز 93با کلی تاخیر(قسمت اول)

1393/3/3 15:48
1,007 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام خدمت دوستان گرامی .قبلا قول داده بودم پست عیدانه بگذارم ولی هرچه سعی میکردم لپ تاپ ورودی های دوربین وموبایلامونو نمیخوند تا اینکه دکتر احسان فرمودند کلا ویندوز باید عوض شود پس درنتیجه پست بدون عکس میگذارم تا بهبودی کامل لپ تاپ که میام وعکس های این پست را در همین پست میگذارم.

خوب کمند عزیز مامان  امسال دومین عیدی بود که کنار ما بودی البته که منو شما سومین عیدی بود که با هم میگذروندیم ولی دومین عیدی بود که کنار سفره ی هفت سین مینشستی .روز 29 اسفند که شبش ساعت هشت وخرده ای سال تحویل میشد بابا یی زودتر آمد خونه وشمارو نگه داشت ومن کیمیا رفتیم وسایل هفت سین خریدیم وآمدیم خونه ویه میز هفت سین چیدیم چون اگر سفره هفت سین میچیدیم نمیدنم از دست شما وروجک خونمون چیزی در امان میموند یا نه (میگم میز چون من سفره هفت سین دوست دارم نه میز وفقط امسال و سال 81 که کیمیا تقریبا هم سن الان کمند بود هفت سین رو روی میز چیدم) خلاصه کمند عشق من سال تحویل شد وشما هم خوشحال از چی نمیدونم ولی فکر میکنم توی دل پاک خودت با خدایی که هنوز بهش خیلی نزدیکی حرفا زده بودی .بعد از سال تحویل با هفت سین کلی عکس ازت انداختیم ولی دریغ از یه عکس درست وخوب از بس که شیطونی کردی وگفتی به به و کلی شیرینی خوردی .

کمند

کیمیا

کمند

کمند

کمند

 

البته که ماهم هی بهت شیرینی میدادیم شاید به این بهانه یه عکس خوب بتونیم ازت بگیریم که نشد که نشد .یعنی هر چقدر بگم عکس گرفتن از یک بچه 18_19 ماهه سخته کم گفتم .خلاصه روز اول فروردین 93 هم صبح یک ساعتی رفتیم دیدن مامان زری وبابا محمد وبعد رفتیم رستوران نهار وبعد رفتیم سورتمه تهران که کیمیا وبابایی رفتند سورتمه ومن شما رفتیم پارک که برای اولین بار شما سوار سرسره شدی و کلی ذوق کردی وخوشت آمد وکلی تلاش کردی وخودت از پله ها بالا میرفتی وبعد سر میخوردی وهر دفعه که می آمدی پایین میگفتی سرسره (سین رو یه چیزی بین س وش  تلفظ میکنی) وکلی ذوق میکردی .

روز اول فروردین در رستوران

 

کمند

بعد از سورتمه هم رفتیم عید دیدنی عمو حسین بابایی وبعد هم حمیده ی عمه که براثر یه بد شانسی نی نی توی دلشو از دست داده بود .شب هم با عمو سهراب اینا شام رفتیم بیرون که به این سرعت روز اول عید تموم شد .روز دوم هم شام رفتیم خونه دوست بابا  وروز سوم هم نهار رفتیم خونه مامان جون شمسی که خدا سلامتی بهشون بده که قرار هرساله هست که هرکدوم از بچه ها ونوه هاش مسافرت نرفته بودن سوم عید رو نهار منزل مامان جون باشن و ما به همین دلیل هرساله مسافرتمونو میگذاریم بعد از روز سوم .کمند مامان تا اینجای خاطراتت رو داشته باش که توی پست بعدی سفرنامه ی عیدت رو برات بنویسم.

همیشه نگرانتون:مامان ریحانه .بابا منصور

 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

خاله عاطی
9 خرداد 93 1:34
سلام کوچولو چقد شما نازی فداتشم ب منم سربزن
مهربانو
18 خرداد 93 18:56
سلام ریحانه جون . چه عکسای خوشگلی گذاشتی الهی همیشه خونه تون عید و پاکی و جشن باشه . عزیز دلم کجایی دلم برات تنگ شده همه هم سراغت رو می گیرند ؟؟
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهربانوی عزیزم ممنون برای تو ودختر گلتم همچنین .عزیزم چند روزی سفر بودم حتما میام بهت سر میزنم
دوست خاله
24 خرداد 93 13:11
سلام خاله عیدتون مبارک وب رسمی هنرمند خوبمون به روز شده. دوقلوهای سرسال پایتخت1و2و3 روژان تقی زاده هنرمند خوش چهره کودک http://sara-nikafarghaniasl.blogfa.com http://rojant.blogfa.com/ خاله منتظرتیم بهمون سربزن
مامانی(برای دخترم زهرا)
4 تیر 93 14:41
سلام چه دخمل نازی خدا حفظش کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد