کمندکمند، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

ماه من

ممنون خدای مهربونم

1393/2/23 2:28
1,166 بازدید
اشتراک گذاری

ثانیه ها ودقیقه ها وساعت ها وروزها باسرعت تر از اون چیزی که فکرشو بکنم دارن میگذرند وشما عشق کوچولوی زندگیم تند تند وسریع داری بزرگ میشی ومن هم به دنبال بزرگ شدن شما تند وسریع دارم روز به روز پیر میشم .موقعی که تازه راه رفتن وشروع کرده بودی وهیچ چیز وهیچ کس از دستان کوچکت در امان نبود ومن از فرط خستگی حتی نمیدونستم اسمم چیست یه روز به بابا جون گفتم کاشکی الان 12 سال دیگه بود کیمیا داشت برای امتحانای فوق لیسانسش درس میخوند وکمند هم کلاس ششم بود و داشت درسای خودشو میخوند کلی عاقل شده بود ومنم یه چایی ریخته بودم و داشتم متن شیمی یا فیزیکی که ترجمه کرده بودم وبازدید میکردم که ایرادی داره یا نه .....میدونی ان شب بابا جون چی جوابمو داد گفت تو هم همین سن بودی؟ که من بلافاصله وبی هیچ تاملی گفتم آره فقط بچه ها بزرگ میشدن به خصوص کمند .ولی بعد از اون خیلی به حرف بابا جون فکر کردم که چقدر قشنگ آینده رو دید .آینده ای که الان خودم دارم میبینم که چقدر زود تر از اون چیزی که فکرشو بکنی بهت نزدیک میشه .امروز آخرین روز مدرسه ی کیمیا بود واز شنبه امتحان های ترم دومش شروع میشه .آن روزی که تی وی اعلام کرد که بچه ها از سال آینده کلاس ششم دارن ودیگه راهنمایی حذف میشه ومن کی فکرمیکردم کیمیای عزیزم کلاس پنجم وسری اول کلاس ششمی هایی بود که در یک جاده ی ناشناخته ی علمی قرار بود قدم بگذارد با کتاب هایی که قرار بود چاپ شود ...با معلمانی که قرار بود تعلیم ببینند .... وجو منفی ای که سر هر چیز جدید به آدم وارد میکنن  .....آخرین روز کلاس هفتمش اینقدر راحت وخوب به پایان برسونه .وهمه ی این موفقیت ها و سلامتی شما دو گلم وفرز وتیز بودنتون ومهارت هایی که خیل سریع تر وزود تر از سنتون کسب میکنید را فقط فقط مرهون رحمات بیشمار خداوندی میدونم که نگاه خاصی به من وبابا منصور داره .خدای مهربون ممنون به خاطر داده ها ونداده هایت.

عشق های من دوستتان دارم

همیشه نگرانتون:مامان ریحانه.بابا منصور

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

الهام مامان امیر علی جون
24 اردیبهشت 93 21:47
آرزویم این است : نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه . . .
فدایی محیا
25 اردیبهشت 93 15:25
واقعا زمان زودتر از اون چیزی ک فکرشو بکنیم میگذره
هنگامه
30 اردیبهشت 93 22:06
راستش ریحانه جون من حالا برعکس تو دعا میکنم این دوران بچگیشون با کندترین دور ممکن بگذره . واقعا جزو آرزوهامه .... ایشااله همه نی نی ها سالم و صالح بزرگ بشن گلهای من رو ببوسسسسس
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
هنگامه جون منم باهات موافقم ولی اون روز از نظر روحی کم آورده بودم
مهربانو
6 خرداد 93 19:24
ای بابا از دستت در رفته تو کامنت دونی من ادرس گذاشتی ریحانه جوووون قربونت برم انقدر زمان زود می گذره که ... این معجزه ی زندگیه که طوری که خودت نفهمی سالها میگذره و ما پیر میشیم . اصلا" یاد 20 سال قبل بیفت باورت میشه ؟؟ همه ی چیزایی که الان آرزو داری به آرومی از راه میرسند و تو دلت تنگ همین روزایی که الان توش هستی میشه .. وقتی عشق و امید تو افراد خانواده وجود داشته باشه .. همه چس آرررومه . عشقتون پایدار
کیمیا و مامان ریحانه
پاسخ
,مهربانوی عزیزم خوش آمدی خانمی واقعا آنقدر سریع میگذره که آدم خودش متوجه نمیشه .امیدوارم تو هم به تمام آرزوهای قشنگت برسی وموفقیت های مهر دخت عزیز رو ببینی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد