تولد -واکسن و....
دوستان خوبم سلام
ماه من یک ساله شدی انقدر سریع گذشت که من مدتی شوک بودم .چون وبلاگتم دیر برات شروع کردم سعی میکنم توی دو تا پست (6ماه اول و 6ماه دوم) زندگیتو برات بنویسم .حالا بریم سراغ اتفاقات اخیر......
خدا روشکر سوختگی دستت خوب شد و نیازی به ترمیم پیدا نکرد ولی بمیرم برات که چقدر سختی کشیدی در همون ایام که من گرفتار دست کوچولوی شما بودم کمر بابا منصور درد گرفت وده روز استراحت مطلق بود ونتونست بره سر کار ومن شدم پرستار بخش ارتوپدی مردان وسوختگی کودکان ومیزبان مهمانهایی که برای عیادت شما دوتا می امدند.هر مهمونی هم که می امد تا براشون میوه می اوردیم شما شروع میکردی بب .. بب ..یعنی به به می خوام ومن وکیمیا هم فقط شما بغلمون بودی که به چیزی دست نزنی ومیموه ای نخوری که شکمت نرم نشه که دیگه من نمیتونستم پرستار اون موردم بشم ووقتی که چای براشون می اوردیم شروع میکردی دا....دا....و میرفتی عقب یعنی داغ .از بعد از سوختگی دستت از چیزای داغ خیلی میترسی.راه رفتنت که خیلی ماهرانه شده ولی هنوز توی خیابون وپاساژ و...زمین نمیذاریمت .٢٩ شهریور هم بردیمت آتلیه که خیلی اذیت کردی .نمیدونم چرا ولی وقتی از اتلیه امدیم بیرون شاد وسر حال شدی .دوشنبه هم یه تولد خیلی خودمونی گرفتیم که خانواده بابا منصور بودن البته عمه جون تماس گرفت وگفت خستم ونیامدند .وجمعه هم خونه مامان جون یه تولد دیگه گرفتیم پنج شنبه هم با خاله نجمه وخاله زهره(دوستای دانشگاهی مامان)رفتیم نهار فرحزاد که خاله نجمه هم کلی بادکنک وهدیه براشما اورده بود (خاله نجمه عزیز ممنون) چهارشنبه هم رفتیم واکسن یک سالگیتو زدیم که خیلی کم گریه کردی وخدا روشکر تب هم نکردی امیدوارم همیشه سلامت باشی عزیز مامان.
١٥ مرداد 92 از بیمارستان اوردیمت که به خاطر مسکن های تجویز شده خوابت برد
شیطون مامان
اینم از هنرای مامان ریحانه
اینم شمع تولدت که بقیه تزیینات بر اساس طرح روی شمع طراحی شد
ا
طراحی خودم بود ودوست داشتم خطی باشه نه چاپی
زندگی یک ساله من
دسته گل های خوردنی
واکسن یک سالگی 6 شهریور 92
مدل خوابیدنت و بدون هیچگونه رو اندازی
ممنون از بی بی بورن کیمیا که عینکشو هدیه داده به من
منم عاشقتم عزیز دل مامان