گردش عصرانه
کمند عزیزم امروز بعد از چند وقت که به خاطر گرمای هوا شمارو فقط با ماشین اونم شبا میبردیمت بیرون با کالسکه رفتیم یه دوری بزنیم که وقتی رفتیم توی یه باساژ یه دفعه یه بچه یه کمی از خودت بزرگتر دوید طرف کالسکت و شروع کرد به کشیدن موهای شما ومن هر کاری میکردم نمیتونستم دستشو از موهات جدا کنم وجالب اینجا بود که مامانشم انگار نه انگار .وقتی من دست بچه رو جدا کردم وامدیم بریم کیمیا گفت مامانننننننننن ودیدم شما نفست بند امده وهر کاری میکردم نفست بالا نمیومد تا یه کوچولو زدم توصورتت وشوک شدی وشروع کردی به گریه ودر این موقع من از اون خانم عذر خواهی کردم تا شاید ......... نمیدونم بعضیا چه جورین ؟ علت ریسه رفتن شمارم متوجه نشدم چون فکر نمیکنم دست اون بچه خیلی قدرت داشته ولی تا یه ربع بعد هروقت صدات میکردم بغض میکردی ولب برمیچیدی که من وکیمیا کلی قربون صدقت میرفتیم. بازم امان از این مامانای بیخیال.
اینم از گردش عصرانه ما
نوشته شده در 8مرداد1392